به عمل کار برآید به نامه نگاری نیست!

شرایط بین القوایی چنان به بحث های حاشیه ای و به دور از مردم کشیده شد تا برای چندمین بار رهبر معظم انقلاب از خود هزینه نمود و با فرمایشات خود حجت را برای همه آنهایی که ادعای ولایتمداری دارند تمام کرد.


یکشنبه سیاه مجلس مهمترین اصل سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با هزاران نفر از مردم تبریز بود که به مذمت اقدامات سران قوا پرداخت.

سابق بر این هم چندین وهله آنها را به وحدت کلمه دعوت نمودند و چیزی که هر دفعه جلب توجه می کند نامه لبیک گویان سران قواست که با ادبیات حرفه ای خود را مطیع مقام عظمای ولایت تلقی می کنند و دیری نمی پاید که در عمل چیزی دیگری ثابت می شود.

امروز نیز بلافاصله بعد از سخنان رهبری، آقای لاریجانی در نامه ای پر زرق و برق هروله کنان به لبیک گویی پرداخته است. ولی جای این گفته بسیار خالیست که آقایان سران، مقام ولایت به حرف و نامه نیاز ندارد چیزی که برای همگان مهم است این است که در عمل هم حداقل نسیمی از لبیک دیده شود.

9 دی یعنی کافر شوی به طاغوتی به نام آمریکا


 ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست           دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست 


      

 

خیابان گردی هم عالمی دارد در روز عاشورا ... راحت می توانی راه بروی و بلند فریاد بزنی و بگویی «یا حسین» کسی هم کاری به کارت نداشته باشد، رهگذری هم حتی زیر لب، مجنون و دیوانه صدایت نزند.

 خیلی سال نمی گذرد از گذر روزهایی که توی خیابان از این خبرها نبود و اگر کسی هم جرأتی برای ابراز پیدا می کرد، دیر یا زود باید منتظر می ماند که آجانی با چماق بر فرق سرش بکوبد، که عزاداری تعطیل!

 حالا اگر بخواهیم مثل آدم های با سواد حرف بزنیم باید بگوییم این ها همه از رویش های انقلاب است! انقلاب، رویش... ای کاش هرگز این روز ها نمی آمد، که ما بگوییم نگاه کنید! مردم ما که توهم توطئه نداشتند، کسی می خواهد زمین حاصلخیز انقلاب را بایر کند، با پسماند زباله های سمی غرب!

 

ای کاش هرگز نمی رسیدیم به آن خیابان چقدر «کل ارض کربلا» راست بود و ما خبر نداشتیم، چقدر آن خیابان شبیه کربلا بود و ما پیش از این که هر روز قدم زنان مترش می کردیم از کنار این شباهت ذاتی بی تفاوت می گذشتیم! شباهت این خیابان بر می گردد به آن روز که عده ای اجنبی، که ظاهرأ خون پدرشان را از ما طلب داشتند، آمده بودند به خون خواهی سی سال «مرگ بر آمریکا»، خیمه های حسین را آتش بزنند!

 قصه ی شباهت این خیابان ازلی است، قراری بوده از روز نخست. این ارض کربلا سیاسی نیست، این یک قصه ی عاشقانه است، این دردی اشتراکیست.

 همان طور که قصه ی 9 دی قصه ی مرهم است. 9 دی یعنی «فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک»، یعنی کافر شوی به طاغوتی به نام آمریکا، یعنی یک خیابان آدم که فریاد می زنند، ببینید مردم دنیا آمریکاهیچ غلطی نمی تواند بکند.

 9 دی یعنی مؤمن شوی به نام حسین، ایمان بیاوری به ذکر «یا ثارالله» که دنیایی را زیر و رو می کند.

 

و این همان ریسمان محکم الهی است! عجب جسارتی می دهد به آدم این اسلام! آنقدر که بی پروا بایستی و فریاد بزنی بر علیه دیکتاتوری جهان.

 زنده باد کشتی جهانی ات یاحسین ع! این ملتی که 9 دی آمدند از جنس آن ناکسانی نیستند که نامه برایت فرستادند و ... . اما سی سال است که ما در این آب و خاک منتظر توییم، سی سال است که دعوت نامه هایمان را نوشته ایم و نشسته ایم که شاید راه به سمت ما کج کنی.

 جاده ی آمدنت عجب غبارآلود است، علمدار... چراغ راه باید، آنجا که حتی خواص هم راه را گم می کنند، باز هم باید خیمه ی تو بسوزد برای روشن شدن راه، باز هم در وانفسای این کربلای عطش زده باید تو از راه برسی و شمع شش ماهه کف دست روشن کنی! و ناگهان... .

 و کسی از جنس تو می آید، اشک هایش شمع آزین می کند تنه ی درختان زمستان را.

 

خوب، خورشید که نباشد جز نور مهتاب دل به کجای این آسمان تیره خوش کنیم. آن روز آن منبر... حضرت پدرکه دست کشید بر سر همه از خواص، عوام، عاشق، فارغ، اصولگرا، اصلاح طلب، سر به راه و راه گم کرده، حضرت پدر آغوش باز کرد و همه را در آغوش کشید و گرد و غبار خطر از نم چشمانش آرام نشست و 9 دی جلوه کرد و دیدمش صاحب اشک های آمین را خرم و خندان از عزای یومی که روزی مانند آن نیست!

 

ناگهان 9 دی از راه رسید و باران، باران ... .

 

شور و شعور قزوینی ها در پایان دنیا

     در حالی که خیلی از یاوه گویان اونور آبی و خوش باوران داخلی که بر موضوع بی اساس و موهومی نابودی زمین دامن میزدن, جمع کثیری از مردم ولایتمدار قزوین پیکر مطهر یک شهید گمنام هشت سال دفاع مقدس را بر روی دوش خود تشییع کردند و با شعار حسین حسین شعار ما شهادت افتخار ما و این گل پر پر ما هدیه به رهبر ما روحیه ی بالای شهادت طلبی و آمادگی در برابر هر گونه تهاجم دشمن و پشتیبانی از رهبر  خود را اعلام داشتند.





    در هر بار ورود این شهیدان به شهر ها روح تازه ای در مردم انقلابی به وجود میاد,حالا دشمنا برن دنبال فکر دیگه ای برای ناامید کردن این ملت باشند.    

ادب علامه امینی

پدرم از علمای تهران بود و در سال 47 به رحمت خدا رفت. در سال 48 علامه امینی در خانه ی یکی از متدینین تهران در خیابان ولیعصر کنونی چهارراه امیر بهادر بستری بودند. در آن روزها من حدودا 10 ٰ سال داشتم و هیئتی داشتیم که از هیئت ما می خواستند به عیادت علامه بروند و من هم چون در خانواده ای روحانی بزرگ شده بودم ایشان را می شناختم و به یکی از این افراد گفتم که می شود من هم با شما بیام و او قبول کرد ،به محل بستری علامه رفتیم. ایشان د ربستری آرمیده بودند و ناله میکردند و امامه کوچکی به اندازه دو دور به سر بسته بودند، کنار ایشان نشسته بودیم که فردی علامه را مورد خطاب قرار داد و ایشان با همان لهجه شیرین آذری گفتند بله، بفرمایید. شخص عرضه داشت سئوالی در مورد حضرت زهرا(س) از شما دارم.چشمانش بسته و صدایش بی رمق بود و با حال خرابی که داشت(چهره اش هنوز به خوبی درخاطرم هست ) دستش را بالا آورد و گفت بس است... بس است... و در حالی که تنش می لرزید به آرامی گفت: کمک،کمک و بعد صاحبخانه آمد و دست ایشان را گرفت وعلامه را نشاند سپس ایشان امامه کوچک خود را مرتب کردند و پاهای نا توان خود را جمع نمود سپس فرمود حالا نام بی بی را ببرید آخه آن وقت پایم دراز بود.

از خاطرات جناب حجة الاسلام و المسلمین ادیب یزدی از رسیدن به محضر علامه امینی

رشد اقتصادی با خام فروشی میسر نمی شود

کشور ما ایران شکر خدا در زمینه منابع طبیعی و معادن خیلی غنیست تا جایی که اگر به درستی مدیریت شود می تواند تا حد زیادی جلوی این تحریم ها را بگیرد.

 

 از طرفی هم با نامگذاری چند سال اخیر توسط رهبر معظم انقلاب ومشکلات اقتصادی و معذل بیکاری و روکود بخش صنعت چرا باید شاهد صادرات مستقیم مواد اولیه معادن کشور عزیزمان باشیم. آیا تکنولوژی تبدیل آن را نداریم، نیروی کار نداریم، فضای مناسب نداریم یا که افرادی میخواهند بدون زحمت آنها را به پول نزدیک کنند.


من در صحبتهایی که با چند تن از رانندگان ماشین سنگین برون شهری داشتم آنها نیز از این موضوع شکایت داشتند و مواردی از خروج معادن سنگ آهن در شهرستان خاف،خاک کروم دریوزباشچال قزوین و نوعی دیگر در استان زنجان را نام بردند.


من در پایان از مسئولین دلسوز کشور و از نمایندگان محترم قزوین درخواست می کنم تا فکری به حال این موضوع کنند .